ماه من غصه چرا؟؟؟
آسمان را بنگر/ که هنوز/ بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست، گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد
یا زمینی را که/ دلش از سردی شبهای خزان/نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و/ نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار/ دشتی از یاس سپید/ زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز/ پر امنیت احساس خداست
ماه من غصه چرا؟؟
تو مرا داری و من هر شب و روز/ آرزویم همه خوشبختی توست
ماه من/ دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست/ که خدا را دارند
ماه من/ غم و اندوه اگر هم روزی/ مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات /از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا /چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود/ که خدا هست خدا هست هنوز
او همانیست که در تارترین لحظه شب/ راه نورانی امید نشانم می داد
او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد /همه زندگی ام/ غرق شادی باشد
ماه من...
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی/ بودن اندوه است
اینهمه غصه و غم/ اینهمه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه /میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند /سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز
ای گل، تو ز جمعیت گلزار، چه دیدی/ جز سرزنش و بد سری خار، چه دیدی
ای لعل دل افروز، تو با اینهمه پرتو/ جز مشتری سفله، ببازار چه دیدی
رفتی به چمن، لیک قفس گشت نصیبت/ غیر از قفس، ای مرغ گرفتار، چه دیدی
یکی را چو سعدی دلی ساده بود/ که با ساده رویی در افتاده بود
جفا بردی از دشمن سختگوی/ ز چوگان سختی بخستی چو گوی
ز کس چین بر ابرو نینداختی/ ز یاری به تندی نپرداختی
یکی گفتش آخر تو را ننگ نیست؟/ خبر زین همه سیلی و سنگ نیست؟
تن خویشتن سغبه دونان کنند/ ز دشمن تحمل زبونان کنند
نشاید ز دشمن خطا درگذاشت/ که گویند یارا و مردی نداشت
بدو گفت شیدای شوریده سر/ جوابی که شاید نبشتن به زر
"دلم خانهٔ مهر یارست و بس/ ازان مینگنجد در آن کین کس"
چه خوش گفت بهلول فرخنده خوی/ چو بگذشت بر عارفی جنگجوی
گر این مدعی دوست بشناختی/ به پیکار دشمن نپرداختی
گر از هستی حق خبر داشتی/ همه خلق را نیست پنداشتی
مهربان خدای خوب من
به خاطر آرامشی که ارزانیم داشتی از تو ممنونم
به خاطر رفع همه دغدغه ها و امنیتم از تو ممنونم
به خاطر جسم سالم و نشاط و شادابیم از تو ممنونم
به خاطر نیت پاک و قلب مهربانم از تو ممنونم
به خاطر آگاهی و دانائیم از تو ممنونم
به خاطر گذشت و بخششم از تو ممنونم
مهربان خدای خوب من
به خاطر امیدواری به لطف بی پایانت از تو ممنونم
به خاطر رزق و روزی حلال و فراوانم از تو ممنونم
به خاطر همنشینی با خوبانت از تو ممنونم
به خاطر خانواده خوبم از تو ممنونم
به خاطر توفیق بندگی ام از تو ممنونم
به خاطر زندگی جدیدم از تو ممنونم
به خاطر میل به تحول و تولد دوباره ام از تو ممنونم
به خاطر وجود شکرگذار و سپاسگذارم از تو ممنونم
ای خالق دلسوز و مهربانم
از تو برای همه آرامش الهی می طلبم
برای همه سلامت و تندرستی می طلبم
برای همه دلی شاد و قلبی مهربان می طلبم
برای همه گشایش امور می طلبم
برای همه توفیق هدایت الهی می طلبم
و برای همه معنویت روز افزون می طلبم
خدای قادر من هم اکنون به لطف بی کرانت همه چیز و همه کس توانگرم
میسازد و باور دارم قدرت بی پایان تو و دست مهر و یاریت
به همراه لطف سرشارت از بهترین و رضایت بخشترین راه ها
در همه مسائل زندگی به یاری ام می شتابد
پس آسوده خاطر اداره عالی همه امورم و گشایش همه مسائلم را
به اراده قدرتمند تو می سپارم
بارالها به تو قول میدهیم و بر سر این تعهد میمانیم که هر روزمان
به لطف و توفیق تو بهتر از روز قبل باشد
و نه برداشت منفی کنیم و نه کلام منفی بر زبان بیاوریم و نه ناسپاسیت کنیم
دیوانگی ها گرچه دائم دردسر دارند
دیوانـه ها از حال هــم امّا خبر دارند
آیینه بانـــو! تجربه این را نشان داده
وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند
تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلاً تمــام قرص ها جز تــــو ضـــــرر دارند
آرامش آغوش تو از چشم من انداخت
امنیتی کــــه بیمه های معتبـــر دارند
«مردی» به این که عشق ده زن بوده باشی نیست
مردان ِ قدرتمند ، تنهــــا «یک نفـــــر» دارند!
ترجیــــح دادم لحـــن پُرسوزم بفهمـــاند
کبریت های بی خطر خیلی خطر دارند!
بهتــر! فرشته نیستم ، انسانِ بـــی بالــــــم
چــون ساده ترکت می کنند آنان کـه پَر دارند
می خواهمت دیوانه جان! می خواهمت، ای کاش
نادوستانم از سر ِ تـــو دست بردارند...
صد بار بگفتم به غلامان درت/ تا آینه دیگر نگذارند برت
ترسم که ببینی رخ همچون قمرت/ کس باز نیاید دگر اندر نظرت
چو به بودی طبیب از خود میازار/ که بیماری توان بودن دگر بار
چو باران رفت بارانی میفکن/ چو میوه سیر خوردی شاخ مشکن
چو خرمن برگرفتی گاو مفروش/ که دون همت کند منت فراموش
منه بر روشنایی دل به یک بار/ چراغ از بهر تاریکی نگه دار
نشاید کآدمی چون کرهٔ خر/ چو سیر آمد نگردد گرد مادر
وفاداری کن و نعمت شناسی/ که بد فرجامی آرد نا سپاسی
جزای مردمی جز مردمی نیست/ هر آنکو حق نداند آدمی نیست
وگر دانی که بدخویی کند یار/ تو خوی خوب خویش از دست مگذار
خوشا آنکس که در گیتی طبیب است/ زجان از بهر بیماران حبیب است
چو با علم و هنر هر دم قرین است/ به دنیا لذت و عشقش همین است
بدست آرد از آن شیرینی و کام/ نه آن شیرینی و شهدی که در جام
دوای درد بیماران چه باشد؟/ طبیب حال بیماران که باشد؟
هنرمندی که تلخی ها چشیده/ در این دنیا مرارت ها کشیده
لباس پاکی و تقوا چو پوشید/ کنون جام صبوری را بنوشید
بنی آدم اگر یابد ره خویش/ دما دم میکند درمان دل ریش
بکوشد اندرین عالم شب و روز/ که در عالم بود شمع شب افروز
نخواهد زین جهان مال و منالی/ بیابی در وجودش شور حالی
به دستانش کنون جام شفا بخش/ که دارد در جهان مانند اون نقش
شفا یابد اگر از دست او کس/ همین لذت برایش تا ابد بس
"طبیبا" دم به دم شکر خدا کن/ دل غمدیده را از غم رها کن
برگرفته از:
دیوان طبیب
اشعار پزشکی دفتر دوم
اثر: دکتر اکبر بهداد "طبیب" استاد جراحی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
بدون هیچگونه تغییر و تلخیص
فرود آمد از ابر سیمرغ و چنگ/بزد برگرفتش از آن گرم سنگ
ببردش دمان تا به البرز کوه/ که بودش بدانجا کنام و گروه
سوی بچگان برد تا بشکرند/ بدان نالهٔ زار او ننگرند
ببخشود یزدان نیکیدهش/ کجا بودنی داشت اندر بوش
نگه کرد سیمرغ با بچگان/ بران خرد خون از دو دیده چکان
شگفتی برو بر فگندند مهر/ بماندند خیره بدان خوب چهر
چنین داد پاسخ که گر تاج و گاه/ ببیینی و رسم کیانی کلاه
فرامش مکن مهر دایه ز دل/ که در دل مرا مهر تو دلگسل
لحظه ی دیدار عاشقی معنا شد تپش قلبم گفت خودشه پیدا شد
خونه ی تنهایی پر شد از خوشبختی با تو امروز من عاشق فردا شد
عطر دوست داشتن رو از نگاهت چیدم طعم من شیرین رنگ من زیبا شد
تو شروع شادی و لحظه ی پایان غمی نیمه ی گمشده ی من از اینا زیبا تری
تو نگاهت به تموم آرزوهام میرسم یه فرشته از بهشتی که تو سرنوشتمی
یه فرشته از بهشتی که تو سرنوشتمی
تو فقط لیلی باش دل مجنون با من گذر از این هفت خوان سخت و آسون با من
لحظه های شادی همشون مال تو غم اگه پیدا شد تو نترسون با من
دست تقدیرتو بده به دست من نکشیم از دنیا برسیم هر جا شد
پاکی این عشق و آسمون تضمین کرد دست گرم خورشید سایبون ناجی
تو شروع شادی و لحظه ی پایان غمی نیمه ی گمشده ی من از اینا زیبا تری
تو نگاهت به تموم آرزوهام میرسم یه فرشته از بهشتی که تو سرنوشتمی
یه فرشته از بهشتی که تو سرنوشتمی