فرود آمد از ابر سیمرغ و چنگ/بزد برگرفتش از آن گرم سنگ
ببردش دمان تا به البرز کوه/ که بودش بدانجا کنام و گروه
سوی بچگان برد تا بشکرند/ بدان نالهٔ زار او ننگرند
ببخشود یزدان نیکیدهش/ کجا بودنی داشت اندر بوش
نگه کرد سیمرغ با بچگان/ بران خرد خون از دو دیده چکان
شگفتی برو بر فگندند مهر/ بماندند خیره بدان خوب چهر
چنین داد پاسخ که گر تاج و گاه/ ببیینی و رسم کیانی کلاه
فرامش مکن مهر دایه ز دل/ که در دل مرا مهر تو دلگسل