پاییز mmd

 امروز اول پاییز
پیاده روهای سنگ فرش تنهایی را قدم زده ام
کوچه های سرد، بی عابر را گذشته ام
در دل هایم را با خودم نجوا کرده ام..
مشق های بی کسیم را، در دفتر صدبرگ
صدبار مشق کرده ام...
همچون قناری محبوس در قفس
بغض راه گلویم را سد کرد و آواز نخوانده ام
تنها از لای میله ها خیره ام، به پهنای دشتی که حسرت پرواز در آن
سال هاست در دلم نبض تند و پرطپش است.
امروز اول پاییز
یادم بماند که بدنیا آمده ام
یادم بماند که زنده ام
یادم بماند هنوز باید زندگی کنم
یادم بماند خزان بی بازگشت برای همیشه از آن من است...
امروز اول پاییز
هوا ابری است
آسمان ابر است یا چشمان من نمی دانم
همه جا را مه گرفته
هوای باریدن دارد
قاب آسمان میان چشمانم...

"شیرین صفری"