سجاد نوروزی

دلنوشته های سجاد نوروزی

۴۹ مطلب توسط «سجاد نوروزی» ثبت شده است

مرا خود با تو چیزی در میان هست/ و گرنه روی زیبا در جهان هست

مرا خود با تو چیزی در میان هست/ و گر نه روی زیبا در جهان هست

وجودی دارم از مهرت گدازان/ وجودم رفت و مهرت همچنان هست

مبر ظن کز سرم سودای عشقت/ رود تا بر زمینم استخوان هست

اگر پیشم نشینی دل نشانی/ و گر غایب شوی در دل نشان هست

به گفتن راست ناید شرح حسنت / ولیکن گفت خواهم تا زبان هست

ندانم قامتست آن یا قیامت/ که می‌گوید چنین سرو روان هست

توان گفتن به مه مانی ولی ماه/ نپندارم چنین شیرین دهان هست

بجز پیشت نخواهم سر نهادن/ اگر بالین نباشد آستان هست

برو سعدی که کوی وصل جانان/ نه بازاریست کان جا قدر جان هست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

دلم گرفته ای دوست...

دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟
کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من
نه بسته‌ام به کس دل، نه بسته دل به من کس
چو تخته پاره بر موج، رها... رها... رها... من
ز من هرآن که او دور، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزون؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زنده‌ام چرا من؟
ستاره‌ها نهفتم، در آسمان ابری
دلم گرفته‌ای دوست ، هوای گریه با من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

اشک تنهایی قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج میکند

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیمکه هوس می کردم سر سنگینم را
که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم
آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟

گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی
که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،
من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،
من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،
با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟

گفت: عزیزتر از هر چه هست،
اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود
آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی
بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان
چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟

گفت: بارها صدایت کردم،
آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی نمی رسی،
توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود
که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟

گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،
پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،
بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی،
می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی.
آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد
که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟

گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم،
تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر،
من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی
وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.

گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت

گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

تا بوی زلف یار در آبادی من است، هر لب که خنده ای کند از شادی من است

در سمت توام

دلم باران ، دستم باران
دهانم باران ، چشمم باران

روزم را با بندگی تو پا گشا می کنم ...

هر اذانی که می وزد
پنجره ها باز می شوند

یاد تو کوران می کند ...

هر اسم تو را که صدا می زنم
ماه در دهانم هزار تکه می شود ...

کاش من همه بودم
کاش من همه بودم

با همه دهان ها تو را صدا می زدم ...

کفش های ماه را به پا کرده ام
دوباره عازم توام ...

تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است

زندگی با توست

زندگی همین حالاست...
زندگی همین حالاست...

"محمد صالح علاء"

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

کسی چه میداند

کسی چه میداند
کسی چه میداند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

خرم آنکس که در این محنتگاه/ خاطری را سبب تسکین است

اینکه خاک سیهش بالین است/ اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی از ایام ندید/ هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز/ سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند/ دل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست/ سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد/ هر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و زهر جا برسی/خرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد/  چو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند/ چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن/ دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنت‌گاه/ خاطری را سبب تسکین است

خرم آنکس که در این محنتگاه/ خاطری را سبب تسکین است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

گر از دوست چشمت بر احسان اوست تو در بند خویشی نه در بند دوست

یکی خرده بر شاه غزنین گرفت/ که حسنی ندارد ایاز ای شگفت
گلی را که نه رنگ باشد نه بوی/ غریب است سودای بلبل بر اوی!
به محمود گفت این حکایت کسی/ بپیچید از اندیشه بر خود بسی
که عشق من ای خواجه بر خوی اوست/ نه بر قد و بالای نیکوی اوست
شنیدم که در تنگنایی شتر/ بیفتاد و بشکست صندوق در
به یغما ملک آستین برفشاند/ وزان جا بتعجیل مرکب براند
سواران پی در و مرجان شدند/ ز سلطان به یغما پریشان شدند
نماند از وشاقان گردن فراز/ کسی در قفای ملک جز ایاز
نگه کرد کای دلبر پیچ پیچ/ ز یغما چه آورده‌ای؟ گفت هیچ
من اندر قفای تو می‌تاختم/ ز خدمت به نعمت نپرداختم
گرت قربتی هست در بارگاه/ به خلعت مشو غافل از پادشاه
خلاف طریقت بود کاولیا/ تمنا کنند از خدا جز خدا
گر از دوست چشمت بر احسان اوست/ تو در بند خویشی نه در بند دوست
تو را تا دهن باشد از حرص باز/ نیاید به گوش دل از غیب راز
حقایق سرایی است آراسته/ هوی و هوس گرد برخاسته
نبینی که جایی که برخاست گرد/ نبیند نظر گرچه بیناست مرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

sajad

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

عنوان دومین مطلب آزمایشی من

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی